مامان فدای قند عسلش بشه که شب و روز وبرامون شیرین کرده...اینروزا نی نی جیگر من میخاد از دیوار راست هم بره بالاا هزارماشالااا...خونه رو هم که نگو همه جاشو بلد شده و کشویی نمونده که سرک نکشه و عاشق کشو و کابیتای اشپزخونه شده...از بین مبلا هم که خودشو میکشه و تعویض مکان میده البته از رو دسته مبلا...دیگه پایین اومدن و هم بلد شده نفسم و خیال مامان ازین بابت راحته که نمیفته..... دیگه همه فهمیدن جیگر مامان عاشق چهاردست و پا رفتنه و دل به دریا نمیزنه که بیشتر از ٤...٥ قدم را بره...همش میترسه و میشینه...فدای قلمبه راه رفتنت بشم عزیز دلم.. فدای زبون شیرینت بشم که مامان بابا رو دیگه کامل میگی و مه مه هم که نگو تازگیا عاشقش شدی و بیشتر ...